حریق خزان
این وب واسه اوناییه که اهله دلن پس از همین حالا ورود بیدلان ممنوع
اطلاعات کاربری


عضو شوید


نام کاربری
رمز عبور

:: فراموشی رمز عبور؟

عضویت سریع

نام کاربری
رمز عبور
تکرار رمز
ایمیل
کد تصویری
خبرنامه
براي اطلاع از آپيدت شدن وبلاگ در خبرنامه وبلاگ عضو شويد تا جديدترين مطالب به ايميل شما ارسال شود



لینک دوستان
نویسندگان
نظر سنجی

به نظرت مشکلات این وب چیه؟؟

چت باکس

نام :
وب :
پیام :
2+2=:
(Refresh)
تبادل لینک هوشمند

تبادل لینک هوشمند
برای تبادل لینک  ابتدا ما را با عنوان ورود بیدلان ممنوع و آدرس coolgirl.LXB.ir لینک نمایید سپس مشخصات لینک خود را در زیر نوشته . در صورت وجود لینک ما در سایت شما لینکتان به طور خودکار در سایت ما قرار میگیرد.






دیگر موارد

آمار وب سایت:  

بازدید امروز : 26
بازدید دیروز : 0
بازدید هفته : 27
بازدید ماه : 108
بازدید کل : 72392
تعداد مطالب : 65
تعداد نظرات : 245
تعداد آنلاین : 1



آمار وب سایت

آمار مطالب

:: کل مطالب : 65
:: کل نظرات : 245

آمار کاربران

:: افراد آنلاین : 1
:: تعداد اعضا : 5

کاربران آنلاین


آمار بازدید

:: بازدید امروز : 26
:: باردید دیروز : 0
:: بازدید هفته : 27
:: بازدید ماه : 108
:: بازدید سال : 3847
:: بازدید کلی : 72392
حریق خزان

 

سلام به همه،امید وارم حالتون بهتر از همیشه باشه،اول از همه چون

خیلی دلم گرفته این جمله رو براتون میزارم...

 

*در این شب ها اگر باران چشمانت فرو ریخت کویر قلب ما را هم دعا کن...

*من سبز ترین واژه ملموس غروبم کاش در این وسعت سبز یک نفر درد مرا

میفهمید.....

 

بریم به سراغ آپ اصلی امروز....

 

 

شب از جنگل شعله ها میگذشت

 

حریق خزان بود و تاراج باد

 

من آهسته در دود شب رو نهفتم

 

ور در گوش برگی

 

که خاموش خاموش می سوخت گفتم :

 

مسوز این چنین گرم در خود مسوز

 

مپیچ این چنین گرم در خود مپیچ !

 

که گر دست بیداد تقدیر کور

 

تو را میدواند به دنبال باد

 

مرا میدواند به دنبال هیچ!

 

.

.

.

نظر نظر نظر یادتون نره...

 

 

باز باران بی ترانه..

باز باران با تمام بی کسی های شبانه

می خورد بر مرد تنها

میچکد بر فرش خانه

باز می آید صدای چک چک غم

باز ماتم...

من به پشت شیشه تنهایی افتاده

نمیدانم... نمی فهمم

کجای قطره های بی کسی زیباست

نمی فهمم چرا مردم نمیفهمند

که آن کودک که زیر شلاق باران سخت میلرزد

کجای ذلتش زیباست

نمی فهمم...

کجای اشک یک بابا

که سقفی از گل و آهن به زور چکمه باران

بر روی همسر و پروانه های مرده اش آرام باریده

کجایش بوی عشق و عاشقی دارد؟؟

نمی دانم چرا مردم نمی دانند

که باران عشق تنها نیست

صدای ممتدش در امتداد رنج این دلهاست...

کجای مرگ ما زیباست نمی فهمم...

یاد دارم روز باران را

یاد دارم مادرم در کنج باران مرد

کودکی ده ساله بودم

میدویدم زیر باران ،از برای نان

مادرم افتاد...

مادرم در کوچه های پست شهر آرام جان میداد

فقط من بودم و باران و گل های خیابان بود

نمی دانم...

کجای این لجن زیباست...

بشنو از من کودک من

پیش چشم مرد فردا

که باران هست زیبا از برای مردم زیبای بالادست

وآن باران که عشق دارد فقط جاریست برای عاشقان مست

و باران من و تو درد و غم دارد

خدا هم خوب میداند

که این عدل زمینی،عدل کم دارد...

 

 

 

دوستون دارم قدرتونو میدونم تا آپ بعدی که مهمون دلای

مهربونتون باشم خدافظ 

 



تعداد بازدید از این مطلب: 862
|
امتیاز مطلب : 82
|
تعداد امتیازدهندگان : 20
|
مجموع امتیاز : 20

نویسنده : فاطیماcoolgir
تاریخ : شنبه 8 بهمن 1390
نظرات
مطالب مرتبط با این پست

می توانید دیدگاه خود را بنویسید

/weblog/file/img/m.jpg
ضد دخترا-پسري بيا2 در تاریخ : 1390/11/14/5 - - گفته است :
سلام،فاطيما جون متوجه نشدم كدوم،مطلب را گفتي كه-خوندي خوشت نيومد؟؟عزيز متوجه نشدم-اگه فرصت كردي بيا و بهم بفهمون،راستي وبت خيلي برام جالبه بخدا،باي
پاسخ:هیچی داداش ذهنتو درگیرش نکن

/weblog/file/img/m.jpg
JALAL در تاریخ : 1390/11/8/6 - - گفته است :
با این متنت خیلی حال کردم .ایول داریپاسخ:مرسی


نام
آدرس ایمیل
وب سایت/بلاگ
:) :( ;) :D
;)) :X :? :P
:* =(( :O };-
:B /:) =DD :S
-) :-(( :-| :-))
نظر خصوصی

 کد را وارد نمایید:

آپلود عکس دلخواه:








درباره ما
منو اصلی
پیوندهای روزانه
آرشیو مطالب
مطالب تصادفی
مطالب پربازدید